آخرین دیدار ایستادی خندیدی در سکوت ناگوار نه تو از کوچ پرستوها گفتی و نه من از گریه شمع ها مث آب یخ زده تا که خورشید رسید هر دو آب شدیم افسوس از همان لحظه بی ما شدیم
دلتنگی هایم را به حرمت سکوتت به پای پنجره می نشانم و بهامید آمدنت قصه آرزوهایمان را به گوششان زمزمه می کنیم بیا زودتر بیا که قصه هایم دارد تکراری می شود
تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان شعر و آدرس rahha.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.